برف بازی
شب به آوا گفتم مامان بخواب ببینیم فردا برف میاد بریم برف بازی نیمه های شب آوا صدام کرد رفتم تو اتاقش آب خورد و خوابید از پنجره بیرون و نگاه کردم دیدم همه جا سفیده سفید شده زیر لب زمزمه کردم خدایا شکرت عجب برفی یهو دیدم آوا از جاش پرید انگار تو خواب و بیداری صدای منو شنیده بود با خوشحالی بیرون و نگاه کرد از ذوق گفت بریم برف بازی الان گفتم مامانم شبه الان بخواب صبح که بیدار شدی میریم گفت پس برم به بابا بگم داره برف میاد ؟!! الهی قربونش برم می گه مامان من عاشگه (عاشق) برفم (در این یه مورد به خودم رفته ) به این هم میگن شکار لحظه ها این هم عکس با دوستمون آقا آرتین و آدم برفی ...
نویسنده :
بهاران
3:52
تولد سه سالگی
تولدت مبارک دختر قشنگم کیک تولد کادوی مامان و بابا ، از وقتی که این و دید دیگه به هیچکی و هیچ چیز دیگه ای توجه نمیکرد هر قدر هم گفتیم بیا چند تا عکس با مهمون ها بگیریم نیومد هر چی عکس گرفتیم آوا سوار بر دوچرخه است به همین خاطر هم عکس کم داریم ...
نویسنده :
بهاران
2:07
بدون عنوان
آوا خانومم شمارش معکوس تولد سه سالگیت شروع شده هااااااا ...... ...
نویسنده :
بهاران
1:15
عیدتون مبارک
بدون عنوان
ای کاش که هر لحظه بهاری باشی هر روز پر از امیدواری باشی آوای گلم سومین بهار زندگیت مبارک ...
نویسنده :
بهاران
3:40
خونه تکونی
امان از این خونه تکونی اونم وقتی یه دختره ۳ساله داری که هر کاری میکنی میخواد تقلید کنه ... دیگه خودتون حدس بزنین چه اتفاقی میوفته دیگه !!!! الهی قربونش برم میگفت مامان میخوام کمکت کنم کلی هم خوشش میومد از خونه تکونی تازه وسط کار هم آهنگ میذاشت میگفت بیا برقصیم بهر حال تموم شد عیدتون پیشاپیش مبارک آرزو میکنم سال خوبی در انتظارتون باشه و به همه آرزوهای قشنگتون برسین ...
نویسنده :
بهاران
15:45
عکس های آتلیه عکاسی در تاریخ ۹۳/۱۰/۱۸
دختر شجاع من
آوای خوشگلم مریض شده الهی مامان فدای قدش بشه انقدر خانومه که نگو .... دیروز رفتیم دکتر بر خلاف قبل دیگه گریه نکرد قدش ۹۸و وزنش ۱۴شده دکترش خیلی راضی بود میگفت الان قد و وزن یه بچه ۳ساله رو داره آمپول زدنش و باید میدیدین مثل یه دختر شجاع رفت رو تخت خوابید بهش گفتم عزیزم درد داره ولی عوضش زود خوب میشی، خانومه که سوزنو زد تو پاش با اینکه خیلی دردش اومده بود صداش در نیومد الهی بمیرم دیدم اشک تو چشاش پر شده ولی صداش در نمیاد فکر کنم میخواست ادای منو در بیاره چون دیده بود من گریه نمیکنم فکر کرده بود نباید گریه کنه بهش گفتم عزیزه دلم اگه دوست داری گریه کن یهو آوا گفت أأأأأأ...
نویسنده :
بهاران
12:32